ساقی کوثر

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا

ساقی کوثر

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا

چند وقتی بود با یکی از هم کلاسی های دانشگاه می رفتیم هیئت رکن الهدی ... حس خوبی بود , کلاس درس سیره زندگی حضرت فاطمه(س)... خیلی از صحبت های اساتید برام سنگین بود و درست متوجه نمیشدم ولی حس اینکه مجلس حضرت زهرا(س) ست خیلی دلچسب بود و به هر زوری که بود سه شنبه ها خودمو میرسوندم به رکن الهدی ... 

توی یکی از این سه شنبه ها توی مسیر هیئت طبق عادت همیشه یه مداحی گذاشتم که گوش بدم ... درمورد شهدا بود , یاد شهید دیالمه افتادم , سخنرانی های ایشونو زیاد گوش میکردم , داشتم با خودم فکر میکردم که برگشتم خونه حتما یه سخنرانی دیگه از ایشون دانلود می کنم , که یدفعه بعد از اون مداحی که من فکر میکردم روتکراره!!! سخنرانی شهید دیالمه که از قبل توی گوشیم بود شروع به پخش شد !!! ( با اون مقدمه زیبای همیشگیشون ... الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عینی ابدا (... از تعجب خشکم زده بود ! یه لحظهه حس کردم شهید دیالمه دارن مستقیم با خودم حرف میزنن ...

خلاصه با کلی شور و شعف حاصل از این اتفاق  رسیدم به هیئت ... چند دقیقه ای منتظر بودیم که خبر دادن سخنران امروز براشون کاری پیش اومده و نمی تونن بیان ولی انقدر این هیئت با برکتِ که یکی از بچه های هیئت که خودشون معلم قرآن هستند و جاهای دیگه کلاس تدبّر برگزار می کنند, الان تشریف دارند و امروز از صحبت های ایشون استفاده میکنیم ...

این نقطه آشنایی من با استاد عزیزم بود ...

اونروز ایشون درمورد جایگاه و مقام قرآن و مقدمات تدبّر برای ما صحبت کردن... حال من در طی صحبت های ایشون شبیه تشنه ای بود که دارن جهت دریا رو بهش نشون میدن...

صحبت های استاد عزیزم که تموم شد , یکی از بچه های هیئت اومد گفت که جمعه خانم دیالمه(خواهر شهید دیالمه) توی یکی از فرهنگسراهای یوسف آباد سخنرانی دارند ...

باز به من شوک وارد شد ...سخنرانی خواهر شهید دیالمه ؟!!!!  خدایا امروز چه خبره ؟؟؟؟؟!!!!!

بعد جلسه هیئت رفتم پیش استاد که ازشون آدرس کلاساشونو بپرسم ... ایشون این آدرسو دادن : بهارستان پشت مجلس قدیم خ شهید دیالمه- کنار پارک شهید دیالمه- مسجد المهدی (عج) !!!!!!!!  من دیگه رو پام بند نبودم ... تمرکزمو از دست داده بودم, با اینکه آدرس تموم شده بود, من هنوز تو همون پوزیشن نوشتن منتظر ادامه آدرس بودم که با صدای استاد به خودم اومدم, ایشون گفتن : تموم شد! ( یعنی منتظر چی هستی دیگه ؟؟!!!) خندم گرفت , براشون آنچه گذشتِ اونروزو تعریف کردم, استاد لبخند زدن گفتن : اُوِردُز کردی پس !  )

دقیقا اوردز کرده بودم ... احساس میکردم مثل یه کودک دستمو گرفتن بردن کلاس قرآن ثبت نام کردن ... اونروز خیلی روز خوبی بود... خیلی خیلی

روز موعود پنجشنبه بود ... خیلی عجیب بود, اونروز هزارتا کار مهم پیش اومد و کلی اتفاق بد افتاد یه لحظه به خودم اومدم که باز امروز چه خبره ؟؟؟!!! نکنه همه اینا بخاطر اینه که کلاس قرآن نرم ؟!!! از خدا کمک خواستم ,گفتم اگه امروز از آسمون سنگم بارید منو به کلاس قرآن برسون ...

و رسوند ... ربِّ رحمان رحیم منو به کلاس رسوند ... بدون درنظر گرفتن لیاقتم منو نشوند پای سفره پربرکتِ قرآن ...

حالا اگه من بشینم و نگاه کنم و گرسنگی بکشم تقصیر کیه ؟؟؟؟!!!!

گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟!

امروز پنجشنبه 8م اسفند ماه 92 کلاس تدبّر ما نام گرفت ... صاحب دار شد

گردان علی ابن ابی طالب (علیه السلام) ...

میگن ائمه (علیهم السلام ) تجلی اسماء خداوندی اند ... رحمانیت علی بن ابی الطالب (علیه السلام) گردان مارو صاحب دار کرد ...


 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۰۸
لیدا ملکی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی